برای خود و دیگران فکر کنیم

دیگران را دوست بداریم

برای خود و دیگران فکر کنیم

دیگران را دوست بداریم

لباس نظامی

صبح ها یا بعد ازظهرها وقتی از نزدیکی مراکز نظامی رد بشی حتما شاهد افرادی هستی که در حال تعویض لباس هستند چرا که طبق ظوابط حتما موقع ورود و خروج باید ملبس به یونیفرم باشند. ولی به دلایل زیاد بعضی ها نمی توانند یا نمیخواهند با لباس مذکور از خانه بیایند و یا به خانه بروند. آیااین موضوع راه حلی ندارد؟

هنجارهای عمومی

روز گذشته به یک نقطه از اطراف تهران برای پیک نیک رفته بودیم.در مجاورت ما تعدادی بودند که مسائل عرفی را رعایت نمیکردند و وقتی به ایشان اعتراض کردیم به حقوق مثلا قانونی(چونکه برای ما که قابل اثبات نیست آیا انها زن وشوهر هستند یا خیر) خودشان ادعا کردند.جهت اطلاع اینکه به نوعی در انظار معاشقه میکردند.حال سئوال اینکه وظیفه ما چیست؟این قضیه چه تبعاتی خواهد داشت؟

طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها

کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟

بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده  نامه شماره یک
سلام خدای عزیز

اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.http://errooortm.com/yahoo/105.gif
دوستار تو
بابی

  بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد.

  نامه شماره دو

سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.http://errooortm.com/yahoo/29.gif
بابی

  اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.

  نامه شماره سه

سلام خدا
اسم من بابی هست.. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی

  بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو رفت

رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.

بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزدید )http://errooortm.com/yahoo/21.gif و از کلیسا فرار کرد.http://errooortm.com/yahoo/67.gif

http://errooortm.com/yahoo/67.gif

بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.

  نامه شماره چهار

سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدهhttp://errooortm.com/yahoo/70.gif.
بابی http://mail.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/tsmileys2/13.gifhttp://mail.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/tsmileys2/21.gif